دست نوشته های یک پاسارگادی

( وبلاگ کارمندی از بانک پاسارگاد )

دست نوشته های یک پاسارگادی

( وبلاگ کارمندی از بانک پاسارگاد )

زندگی کارمند بانک از نگاه طنز

در 15 سالگی می دیدم کارمندان بانک را که در ساختمانی خنک و با کلاس مشغول شمارش اسکناس و عیش و نوش هستند و لبخند از لبانشان نمی افتد.


 در 20سالگی آرزو کردم ای کاش من هم استخدام بانک شوم و همی به مردم لبخند بزنم .


 در 23 سالگی خود را کارمند بانک یافتم. در همان سال دانستم چه غلطی کرده ام و اصلا هم لبخندم نمی آید. و نیز بدانستم که شمارش پول اصلا لذت بخش نیست و جز میکروب چیزی نصیبم نمی شود.


 در 24 سالگی دوزاری ام  افتاد که ساعات کاری بانک می تواند 18 ساعت در یک شبانه روز هم باشد.



 در 25 سالگی یقین کردم که من یک تراکتور هستم و بر شانس خود تف انداختم .


در 26 سالگی خود را تا خرخره زیر دین و بدهی تسهیلات مسکن بانک یافتم .آنگاه شصتم خبردار شد بدجایی گیر نموده ام.


 در 27 سالگی دانستم چشم بعضی ها خصوصا معلمان عزیز دنبال فیش حقوقی بانکیها افتاده است.


 در 28 سالگی دانستم بر خلاف سایر مشاغل ، سال به سال دریافتی ام کاهش می یابد.


 در 29 سالگی دانستم که 39 ساله به نظر می رسم و زهوارم در رفته است .


 در 30 سالگی دریافتم شایسته سالاری یعنی همان پاچه خوار سالاری.


 در 32 سالگی شنیدم عمده مشکلات اقتصادی جهان گردن بانکها افتاده است. چندی بعد شنیدم تعدادی از همکاران نیز در اثر عذاب وجدان ریق رحمت را سر کشیده اند.


 در 36 سالگی دانستم دارم کچل می شوم .


 در 40 سالگی دانستم همانا من یک کله تاس هستم .


 در 45 سالگی دریافتم هرچه ارتقای شغلی گرفتم استرس بیشتری نصیبم شده است .


 در 48 سالگی دانستم  از بقیه همکاران سالم تر هستم .


 در 50 سالگی تجربه به من آموخت ،هرگاه شعبه ام را عوض کردم ،مشتریان قدر دان ،از من روی گرداندند.


 در 53 سالگی با عینکی کلفت و قوزی در پشت و سنگی در کلیه و اعصابی خرد و چهره ای پکیده ،به افتخار باز نشستگی نائل آمدم. 3 ماه بعد اولین سکته را زدم . و 6 ماه بعد دومی را نیز. سپس به کنجی خزیده با چندر غاز حقوق بازنشستگی روزگار گذرانیده و بر زمین و زمان لعنت فرستادم . هنوز هم کابوس دوران تحویلداری و کسر صندوق و فحاشی مشتریان عزیز و ... را می بینم و تا صبح دندون قروچه می کنم .


 تا سکته بعدی بدرود...

نظرات 15 + ارسال نظر
حسین کمیلی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://hoseinonline.mihanblog.com

سلام و خسته نباشید.
از اینکه میبینم پس از مدتی استراحت؛ دوباره شروع به نوشتن کرده‌اید بسیار خوشحالم .
از خواندن این مطلب بسیار لذت بردمو موفق و پیروز باشید.

سلام
ممنونم. شما لطف دارید.

پریسا دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ

کاش جاتو می دادی به من...خیلی کار بانکی رو دوست دارم.خوش به حالت 23 سالگی کارمند شدی.چه زود رفتی سر کار !!!!برام دعا کن...دارم خودمو به آب و آتیش می زنم کارمند بانک شم....

احسان پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ق.ظ

با سلام وخسته نباشید
اگرامکان داره یک مطلبی راجع به سهام بانک بنویسید که چرا قیمت این همه افت کرده؟

با سلام
در اولین فرصت سعی می کنم در صورت اخذ اطلاعات جامع و کامل ، به سوال شما پاسخ بدهم.

اختر بانو جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://thebanker.blogfa.com

خیلی جالب بود، واقعا روال زندگی یه بانکی همینه ولی باز خداروشکر

کارمند بورس یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ

با کمی تفاوت ما هم مثل شما هستیم .

پریسا سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://paribala.blogfa.com

هیچ ووقت آرزوی کارمند بانک شدن رو نداشتم که خدا رو شکر قسمت هم نشد. دارم از دانشجو تبدیل میشم به خانوم کارمندیان. شاید بعد از جواب گزینش منم خاطرات شیرین یک حسابدار رو نوشتم

امیدوارم در جایی مشغول به کار شوید که راضی کننده باشد و دلخوش .
برای شما دوست عزیز در هر پست و مقام و کاری آرزوی موفقیت دارم.

محمود خرمی فرد چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ http://member-agri.blogfa.com

از اینو اون نیست از ماست که برماست !
بدرود

صدای کارمند پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://www.sedayekarmand.blogfa.com

سلام
خوشحالم که این مطلب ،که حدود یکسال پیش در وبلاگم نوشتم اینقدر با استقبال همکارام مواجه شده و در وبسایتها و وبلاگهای
زیادی درج شده.حتی اگه بدون ذکر منبع یا با تغییر عنوان باشه برای من امیدوارکننده ست.ممنونم

با سلام خدمت شما همکار گرامی
در خصوص مطلب درج شده در این پست باید عرض کنم با توجه به انتشار این مطلب در بسیاری از سایت ها و وبلاگ ها بدون ذکر منبع ، امکان شناسایی و ثبت نویسنده آن مشخص نبود.
ضمن عذرخواهی از جنابعالی در خصوص عدم ذکر نام شما ، خوشحالم که با نویسنده اصلی این مطلب آشنا شدم.
برای شما آرزوی موفقیت می کنم.

محمد چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ

من کارمند بانک هستم ۴۶ساله جالب وخنده دار بود

محمود طالبیان چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:29 ب.ظ http://www.fekrenovin.blogfa.com

سلام قبول دارم خیلی سخته. ولی دیدت نسبت به این موضوع را عوض کن. سعی کن ورزش کنی. اما اگر تو بانک ملی بودیید چه میکردید .
و درضمن خوشحالم که مینویسی

پاینده باشی

sh شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:20 ب.ظ http://nazeri74.blogfa.com

جالب بود اما کاش ما هم به این حال و روز گرفتار میشدیم! من که راضی میشدم !

ارمیا دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1398 ساعت 09:42 ب.ظ

درود بر همه همکاران زحمتکش

سعید بانکی چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:24 ب.ظ

عالی وبدون اقرار عین واقعیت سعید بانکی

فرشید دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام. واقعا جالب بود.
سیر زندگی شغلیمون رو تیتروار بررسی کردین.
ممنون.

رضا سهایی یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1402 ساعت 07:38 ب.ظ

سلام مطالب بالا برای حدود 70 درصد که در شعبه فعالیت دارند خصوصا اعتبارات حقیقت داره من سال 77 وارد بانک شدم و حدودا 25 سال توی اعتباراتم .
عایدی من سیاتیک و عوارض درد گردن و دست راستم هم تقریبا از کار افتاده.

هیچ ارتقای شغلی هم نصیب من نشده
چون کشاورز زاده ام.

1402
07
23

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد